تصور کن که این آقا برای خود حرم دارد
تصور کن که این آقا برای خود حرم دارد12 / اردیبهشت / 1403
23
1
مداحی تصور کن که این آقا برای خود حرم دارد با نوای کربلایی رضا نریمانی ویژه شهادت امام حسن (ع)
تصور کن که این آقا برای خود حرم دارد
کریم آل طاها چندتا باب الکرم دارد
تصور کن که مثل شهر مشهد باغ رضوانی
ویا مانند شهر قم خیام حرم دارد
نه تنها صحن زیبایی به زیبایی گوهرشاد
علاوه بر دوتا گلدسته سقاخانه هم دارد
تصور کن که در گوشه کنار بارگاه خود
همیشه خادمانی مهربانو محترم دارد
تصور کن که دیگه در حرم گرد و غباری نیست
تصور کن که بعد از این مزارش این خاک کم دارد
تصور کن گلاب قمصر کاشان رسید از راه
و با شور و شعف قصد زیارت دم به دم دارد
ببین با چشم دل مهمانسرایی رو تصور کن
که دیگه سفره دار فاطمه دارالنعم دارد
تصور کن شب شعری کنار مرقدش برپاس
تصور کن برای خود حسن یک محتشم دارد
یکی از این هزارانی که گفتم را ندارد حیف
غمش این آرزو را بر دله من میگذارد حیف
شب و روزم عزا شد اهل بیتم را صدا کردم
به لطف مادرش در خانه بزمی دستو پا کردم
به پاس لطف بسیاری که اقا کرد در حقم
منم دارایم را نذر خرج روضه ها کردم
نشد که سرمه چشمم کنم خاک مزارش را
شب و روزم عزا شد اهل بیتم را صدا کردم
شب و روزم عزا شد اهل بیتم را صدا کردم
به لطف مادرش در خانه بزمی دست و پا کردم
به پاس لطف بسیاری که آقا کرد در حقم
منم داراییام را نذر خرج روضهها کردم
نشد که سرمهی چشمم کنم خاک مزارش را
ولیکن دیده را با خاک پرچم آشنا کردم
از محرم تا صفر هر شب نشستم روی سجاده
حسن جان را صدا کردم
خودش با دست خود من را نشانده بر سر سفره
اگر کم از سر این سفره بردارم جفا کردم
اگرچه بر سَر و سینه زدم با روضههای او
ولی با خویش میگویم خطا کردم خطا کردم
نفهمیدم که آقایم به هرچه کوچه حساس است
از او شرمندهام امشب اگرکه کوچه وا کردم
از انجایی که حتی خواهرش لطمه به صورت زد
میان روضهها من هم به زینب اقتدا کردم
مدینه دید آن شب مویههای نَجمُ ثاقِب را
صدا زد تا صدای خستهاش ام المصایب را
همه دیدند بی اندازه میلرزید سَر در تشت
به جای زهرها میریخت هر تکه جگر در تشت
پسر گاهی به سینه میزد و گاهی به سَر میزد
و میبارید چشمان پُر از اشک پدر در تشت
اگرچه میگرفت از صورتش خونابه را زینب
ولیکن می نشست از لخته خونها بیشتر در تشت
دم لایَوم را وقتی که جاری کرد بر لبها
در آمد به صدا گویا دگر زنگ خطر در تشت
نگاهی گاه بر زینب و گاهی بر حسیناش داشت
چه ها میدید آقای غریبمان مگر در تشت ؟
صدا زد خواهرم این گریه را خرج حسینت کن
شبی که میروی آزرده به دیدار سَر در تشت
خدا را شکر اینجا خیزران در کار نیست اما
چه خواهی کرد در شام بلا با چوب تَر درتشت
اگرچه زانوی غم در بغل داری و میباری
خدا را شکر اینجا معجری بر روی سَر داری
حسن غریب فاطمه حسن غریب فاطمه
کد قرار دادن این مداحی در وبلاگ شما
تنها يک ديدگاه